زمستون داره کوله بارشو جمع می کنه و یلدا بانو که دل سپرده ی پسر ننه سرما بود از این هجرت سخت دلتنگه و دلش غصه داره، می دونه که سال بعد هم می بینه پسر ننه سرما رو اما طفلی دلش طاقت دوری نداره ...
از اون طرفم بهار خانوم در کمال دلبری و عشوه گری داره میاد که خودشو جا کنه تو عمق دلمون، بشینه وسط قلبمون و با عطر شکوفه هاش هوش از سرمون بپرونه...
بهار میاد که عاشقی کردن، رویاندن، لطافت و مهربونی رو بهمون یادآوری کنه ...
هر سال دم عید که میشه وسط همین شلوغی ها به خودم میگم باید بشینم سفره دلمو و عقلمو همزمان باز کنم دونه دونه گرد و غبار و که از خاطره ها گرفتم به نقاط مثبت و منفی وجودم فکر کنم بابت مثبتا از خدا تشکر کنم و سعی کنم قوی ترشون کنم و برای منفی ها فکر کنم و سعی کنم کمترشون کنم آخرشم با خودم یه عالمه قول و قرار نانوشته ی پایبندانه طور بنویسم مثلا: قول بدم آدم خوشحال تری باشم، قول بدم لبخند به روی لب آدم های بیشتری بنشونم، مهربون تر باشم که حقیقتا تو این وضع سخت جامعه بدون هزینه ترین و تاثیر گذار ترین حس مهربونیه و قطعا میشه با مهربونی و محبت زندذگی رو قابل تحمل تر کرد...
+پ.ن1= عیــــــــدتون مبارکـــــ رفقا
+پ.ن2=آرزوم برآورده شدن آرزوهاتونه ...
راهی تا بهار نمانده......برچسب : نویسنده : shafagh100 بازدید : 175