قصه رو اشتباه برامون گفتن...

ساخت وبلاگ

همه ماجرا از اونجایی شروع شد که موقعِ بچگیآمون وقتی دیگه دفترِ قصه های آدم بزرگا ته میکشید و حوصلشون نبود داستانِ جدید بسازن میگفتن آسمونُ نِگآ هرکی برا خودش یه ستاره داره که آرزوهاشُ بگه بهش بعد طبقِ کلیشه میگفتن اون پر نوره رُ میبینی ؟؟ 

اون پر نورِ مالِ ما بوده و می خندیدن ...

اما من از اون بچه تُخسا بودم که هیچوقت دلم نخواس پر نور ترین ستاره مالِ من بشه یعنی حتی اگه یه جایی کمال گرای درونمم دلش نورِ بزرگترین ستاره رو می خواس میگفتم نه اون ستاره حتی اگه تو ذهنتم تو مُشتِت باشه در حقیقت تو مشتِ هزار تا آدم دیگم هس پس این ستاره ، ستاره تو نیس ... 

یا مثلا هیچوقت دلم نخواس اصن ستارمُ نشون بدم بگم اونو میبینی اون کنجِ آسمون اون مالِ منِ  که مبادا یهو یکی از راه برسه و بگه این نور از خیلی وقت پیشآ مالِ من بوده  تو اجازه نداری آرزوهاتُ بگی بهش ، که یهو تاریک شه دنیامون ... که گُم کنیم مسیرمونُ ...

آخه خیلی مهمِ که هر ستاره فقط منحصر به یه آدم باشه ... 

ببین منُ!

 علم ثابت کرده بعضی ستاره ها دماشون از بقیه کمتره و بعضیا بیشتر حالا قضیه چیه ؟؟

به نظرم آدما وقتی خودشونُ ، احوالشونُ به یه ستاره گره میزنن و آرزوهاشونُ درِ گوشِش میگن اون ستاره دلش گرم میشه حالش بر میگرده و پر نور تر میشه ... 

شاید بین هزارتا ستاره به چش نیادا ولی نسبت به ذاتِ قبلش پر نور تر میشه ...  و امان از زمانی که ستاره هآیی که باعث پر نور تر شدنشون شدی رو فراموش کنی ... 

یادت بره ... 

اون وقت اون ستاره نورشُ از دست نمیده هآ ...خستم نمیشه ...

از پا ام نمیُفته ...

اما ممکنه اونقدر بایسته که بالاخره یه روز عمرِ نورش تموم شه و سقوط کنه ...

نه که خودش بخوادآ

نه که ضعیف شده باشه ...

ولی هرچی تو این دنیا رو روالِ دیگه ... 

هرچی نظم داره ... 

عمر نورش ... عمر حال خوبش که تموم شد ، میشه دنباله دار ...

سقوط میکنه و فقط ازش یه رد باقی میمونه ...

همونِ که آدم بزرگای دنیا میگن احتمالا یه آدمی آسمونی شده ...

اما آدم بزرگا که نمیدونن ...

 یعنی اولا که بچه بودن میدونستنا ولی یادشون رفته ... 

غرق شدن تو روزمرگی ... 

یادشون رفته اون دنباله که سقوط کرد ردِ ستاره ای بود که آرزوها رُ در گوشش گفتن و فراموشش کردن ... 

اون دنباله ردِ فراموشیِ آدماس ... 

 

+پ.ن۱=

انسانِ دیگه 

از نسیان میآد ... 

ذاتِش میطلبه فراموشی رُ 

[نسیان= کسی که فراموش می کند]

+پ.ن۲=

میگم جمشید خدا قدِ همه آدما ستاره آفریدِ

اما احتمالا ماهُ گذاشته واسِ شبای تنهاییِ خودش ...

ماهِ دیگه ...

 دوره ...

واسِ همینه میگن شبِ دلواپسی هرچی بی ماه تر بهتر ؟؟

جمشید، نگو به کسی ولی از بچگی ام  دلمون جای ستاره ها ماهُ میخواس ... 

ماهُ ندادن بهمون ، 

قدمون کوتاه بود،

دستِمونَم نرسید ...

صدای گفتنِ آرزوهامونم با همه داد زدن نرسید به گوشِ ماه ،

به جاش رفتیم یه گوشِ کِز کردیم سو سو زدیم تا یه روز که سوی این چراغَم تموم شه ...

+پ.ن۳=

میگفت همیشه فراموشیِ آدما از فراموشیِ انجام داده هآ و خاطره هآ و گفته هآ نیس ...

یه موقعآ آدم فراموش میکنه باعث شده اطرافیانش چه حسی پیدا کنن !!

 

#شین٘_ف_قآف٘ 

 

نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۹ساعت 0:1 توسط #شین_فِ_قآف| |

راهی تا بهار نمانده......
ما را در سایت راهی تا بهار نمانده... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shafagh100 بازدید : 95 تاريخ : شنبه 23 اسفند 1399 ساعت: 19:56